در یکی از سکانس های فیلم گرگ وال استریت، جردن بلفورت (دی کاپریو) در سمیناری که همگی حضار آن از مدیران درجه اول فروش هستند، خودکاری از جیب در میآورد و مدعیان حرفه فروش را به چالش می طلبد. او از حضار میخواهد خودکار را به او بفروشند. چالشی که حرفه ایها را از معمولیها مجزا میکند. جالب آنکه این تکنیک امروزه توسط بسیاری از سازمانها و موسسات ارزیابی منابع انسانی و جذب نیروهای فروش جهت استخدام پرسنل فروش استفاده میشود.
به هر ترتیب بلفورت خودکار را به یک نفر می دهد و شخص مقابل شروع میکند به تعریف از آن. ” چه خودکار جذاب و جالبی و …” جردن میگوید: قانع نشدم و خودکار را میگیرد و به نفر بعدی میدهد . نفر بعدی هم به توصیف خودکار و تعریف وتمجید از ویژگیهای آن میپردازد. جردن خودکار را از او هم میگیرد و به نفر بعدی میدهد و باز او نیز نمیتواند جردن را قانع کند. این در حالی است که در ابتدای فیلم جردن از دوست مواد فروشش می خواهد که خودکار را به او بفروشد. دوستش از او شماره اش را میخواهد و جردن میگوید خودکار ندارم. دوستش میگوید: بفرمائید خودکار !!
هیچ کسی آن چیزی را که شما میفروشید، نمیخرد، افراد آن چیزی را میخرند که برای آنها ارزش دارد و به آن نیاز دارند.
نیاز را یا باید ایجاد کنید و یا کشفش کنید. در روزگار تغییرات اقتصادی نیازهای جدیدی ایجاد میشود، تنها باید چشمان تیزبینی داشت و آن نیازها را کشف کرد.