نکاتی درباره فیلمنامه نویسی

6346

ساختار کلاسیک خطی سه پرده ای

قلق فیلمنامه نویسی چیست؟ داستان خوبی که توجه شما را به خود جلب می کند و شخصیت های خوبی که قابل باور هستند. اگر این دو معیار به درستی رعایت شده باشند، فیلمنامه شما نیمی از راه موفقیت را طی کرده است. بعد از این دو شرط، نوبت به ساختار درست می رسد.

(تیم بوان، مدیر شرکت فیلمسازی ورکینگ تایتل فیلمز)

وقتی فیلمنامه ای را می خوانید، به طور غریزی می دانید هر چیزی کجا باید اتفاق بیفتد. در یک فیلم سینمایی، وقتی پرده اول در کمتر از ۲۰ صفحه تمام می شود، متوجه می شویم که یک جای کار ایراد دارد. به همین دلیل است که باید همیشه ساختار را رعایت کنیم. هر چقدر هم که فیلمنامه ما آوانگارد باشد؛ در هر صورت باید ساختار سه پرده ای را رعایت کند، زیرا فقط این ساختار است که واقعاً به کار می آید. به هر حال وقتی کار شما فیلمنامه خواندن باشد، اولین چیزی که به آن توجه می کنید، رعایت ساختار است.

 

بعد از این که درباره ایده فیلمنامه خود مطمئن شدید، به قصه کار فکر کردید و شخصیت هایتان را پرداخت کردید، نوبت به شکل دادن به ساختار داستانی اثر و به تبع آن فیلمنامه می رسد. (فراموش نکنید که پرداخت شخصیت ها و شکل دادن به ساختار پیرنگ اثر، دو فعل همزمان هستند و در کنار هم معنا پیدا می کنند. این دو مسئله یکدیگر را تقویت کرده و باعث پیشبرد، تکمیل و شفافیت هم می شوند.)

 

هر فیلمنامه از مجموعه ای از آشفتگی ها و به هم ریختگی ها تشکیل شده که سیر حرکتی آن ها از مسائل کلی به جزئیات است. وقتی برای اولین بار موقعیت باثبات داستان به هم می ریزد: پرده اول، دوم و سوم شکل می گیرد. موقعیت به هم ریخته و ناپایدار بعدی آغاز، میانه و پایان هر پرده را برای ما معلوم می سازد. حالا بعد از این مرحله است که می توانیم هر پرده را به سکانس ها، نماها و در نهایت کنش ها و دیالوگ ها تقسیم کنیم. اما برای خلق یک فیلمنامه پیش از هر چیز باید جای درست این تقسیم بندی ها را بدانیم. شاید بشود گفت که این موضوع موقع نوشتن تا حدی ما را درگیر اعداد و ارقام می کند، اما به هر حال چاره ای نیست، چون با همین شیوه است که می توانیم ساختار سه پرده ای را به درستی رعایت کنیم.

به نظر شما علت این مسئله چیست؟

اغلب فیلمنامه هایی که از ضعف ساختار رنج می برند، به دو گروه تقسیم می شوند:

 

الف. فیلمنامه هایی که دارای ساختار تفریطی هستند. (داستان در این فیلمنامه ها درست به همان شکلی روایت می شود که در زندگی واقعی اتفاق می افتد و به طور طبیعی این نوع از فیلمنامه ها درست مثل زندگی، خسته کننده هستند.)

 

ب. فیلمنامه هایی که ساختار افراطی دارند. (این نوع از فیلمنامه ها ملغمه ای از سبک های مختلف اند، پیرنگ فوق العاده و پیچیده ای دارند، از جلوه های ویژه به حد وفور در آن ها استفاده شده و … اما در مقابل از ضعف قصه رنج می برند.) در موقع خلق یک فیلمنامه برای این که بتوانید مخاطب را درگیر یک تجربه احساسی کنید و او را با خود به نقطه اوج داستان برسانید، لازم است که از حوادث کاملاً دراماتیک بهره ببرید و به دنبال لحظات دراماتیکی باشید که داستانتان را پیش ببرند.

 

یک فیلمنامه در حکم نقشه برای فیلم است و می تواند راه را به ما نشان بدهد. مهم تر از همه این که فیلمنامه، ساختار اثر را برای ما مشخص می کند: همان چیزی که می توان مثل ستون فقرات، باقی اندام اثر، یعنی تصاویر و دیالوگ ها را بر روی آن استوار کرد. کار فیلمنامه نویس این است که این نقشه را به درستی ترسیم کند.

 

(هاوارد شومان – فیلمنامه نویس)

از زمانی که برای نخستین بار سید فیلد دستورالعمل فیلمنامه نویسی با ساختار سه پرده ای را در روزهای آغازین رشد صنعت سینما مطرح ساخت، این قواعد توسعه یافته و مورد بازنگری بسیار قرار گرفته اند. شاید کمی اغراق آمیز باشد اگر بگوییم که در این مدت تمام فیلم ها از الگوی خطی سه پرده ای تبعیت کرده اند، اما می توان گفت که تقریباً ۹۰ درصد فیلم ها (به ویژه فیلم های جریان اصلی هالیوود) به شکل بارزی تابع این ساختار بوده اند.

 

به عنوان آزمایش می توانید به طور تصادفی برخی از فیلم هایی را که در تلویزیون نمایش داده می شوند و یا در ویدیو کلوب ها توزیع می شوند، انتخاب کنید و آن ها را با نمودار ۳ که در ادامه می آید، مقایسه کنید. آیا این نمودار در مورد فیلم هایی که بررسی کردید، مصداق دارد یا خیر؟

 

البته الزامی نیست که قانون ساختار سه پرده ای را یک حکم مطلق فرض کنید. رعایت این قانون، ایده آل است. اما آن چه که بیش از هر چیز به موفقیت فیلمنامه شما و ساختار درست روایت کمک می کند، داشتن یک قصه قانع کننده و نحوه بیان پذیرفتنی و باورکردنی آن است.

 

توجه: مهم ترین چیزی که باید همواره برای رعایت یک ساختار درست در ذهن داشته باشید، این است: باید بتوانید موقع نوشتن فیلمنامه در نهایت به نقطه ای برسید که در ضمن نوشتن آگاهانه نسبت به آن فکر نکرده اید. در واقع رعایت ساختار بخشی از کار است که باید ذاتاً با شما همراه باشد و موقع نوشتن در مرحله دوم اهمیت قرار داشته باشد.

 

 

اشتباه است اگر بخواهید از ابتدای کار خود را درگیر اعداد و ارقام کنید. نوشتن فیلمنامه مثل بازی خط – نقطه یا پیدا کردن ارقام صحیح نیست. باید بگذارید تا خود داستان به شما بگوید که چطور باید پیش برود، همه ارقام و اعدادی که درباره ساختار سه پرده ای در کلاس های متفاوت به شما آموزش داده می شود، یا در کتاب های مختلف می خوانید، فقط باید به منظور رشد و تقویت قوه نوشتن فیلمنامه به کار گرفته شوند و توانایی حدس زدن و الهام را در شما بالا ببرند. بعد از آن دیگر می توانید همه این ارقام را کنار بگذارید و کار خود را بکنید. به عبارت ساده تر: بیایید ابتدا این قوانین را یاد بگیرید و بعد همه آن ها را دور بریزید.

 

(دیوید وب پیپلز، فیلمنامه نویس هفت و نابخشوده)

جمع بندی مطلب:

• اغلب فیلم های تلویزیونی (حدود ۶۰ دقیقه) با استفاده از میان برنامه های تبلیغاتی به سه بخش یا پرده تقسیم می شوند.

• یک فیلم داستانی نیم ساعته و یا یک کمدی موقعیت به دو پرده تقسیم می شود.

 

• در یک فیلم سینمایی، تشخیص پایان هر پرده از طریق نمایش تبلیغات ممکن نیست، بلکه با تجزیه و تحلیل فیلم هنگام تماشای آن به این بخش بندی پی می بریم. (وقتی همین فیلم سینمایی را در تلویزیون نمایش می دهند، اغلب تبلیغات را در پایان پرده اول، نیمه پرده دوم و پایان پرده دوم نشان می دهند.)

بد نیست که نسبت های زیر را به خاطر بسپارید:

(نمودار ۱)

بنا بر نسبت های فوق، اگر فیلمنامه شما دو ساعت یا ۱۲۰ دقیقه باشد، تقسیم بندی به این شکل درمی آید: ۳۰ دقیقه / ۶۰ دقیقه / ۳۰ دقیقه.

 

رعایت یکی از قوانین پذیرفته شده در فیلمنامه نویسی (ر. ک به بخش ۲) درباره رمان را فراموش نکنید: هر صفحه در فیلمنامه معادل یک دقیقه از زمان نمایش فیلم است. و از آن جایی که فیلمنامه شما هم نباید از ۱۲۰ صفحه (حداکثر) طولانی تر باشد، هر پرده تقریباً معادل ۳۰ صفحه (پرده اول) / ۶۰ صفحه (پرده دوم) / ۳۰ صفحه (پرده سوم) خواهد بود:

 

البته تقسیم بندی یا تعریف ۱/۴ / ۱/۲ / ۱/۴ هم قانون مطلقی نیست. بسیار اتفاق می افتد که در فیلمنامه های ۹۰ دقیقه ای /۹۰ صفحه ای، با تقسیم بندی ۱۰/۶۰/۲۰ روبه رو می شویم، اما به هر حال در این مرحله بهتر است که همان الگوی ۱۲۰ صفحه ای را ملاک کار خود قرار دهیم.

 

(نمودار ۲)

موقع مطالعه مطالب این بخش، به نمودار شماره ۳ هم توجه داشته باشید. هرچند که رعایت دقیق این نمودار متضمن موفقیت شما در نوشتن فیلمنامه نیست (اساساً هیچ فرمولی برای تضمین موفقیت وجود ندارد)، اما این موضوع حداقل به شما کمک می کند که نحوه داستان گویی خود را نظام مند کنید تا به این ترتیب مخاطبان بهتر از قصه شما سر در بیاورند.

 

تمرین: حالا پیش از این که مطلب را ادامه بدهیم، از شما می خواهم که پنج فیلم را تماشا کنید: شاهد، بازی اشکبار، دون ژوان دومارکو، مزرعه رؤیاها و مسابقه حضور ذهن. هر کدام از این فیلم ها را با نگاهی کلاً انتقادی و به طور مجزا ببینید، اما لازم نیست یادداشت بردارید. (این کار را بگذارید برای بعد.) در هر پرده چه اتفاقی می افتد؟

 

تکرار مطالب: شما به هنگام نوشتن فیلمنامه یک هدف نهایی دارید و آن چیزی نیست جز رسیدن به نقطه اوج نهایی در پرده سوم. (البته این نقطه اوج لزوماً در صحنه آخر فیلم نیست.) در واقع تمام عناصر فیلمنامه شما از جمله همه توضیحات و تصاویر، هر خط از گفت و گوها، جزئیات شخصیت پردازی، همه موانع و هر ضربه ای که به شخصیت وارد شده و همین طور هر کشمکشی که حل می شود، باید به منظور رسیدن به همین نقطه اوج نهایی و ایجاد بیش ترین تأثیر احساسی روی مخاطب به کار گرفته شود.

 

توجه: شیوه یا استراتژی نوشتن «از انتها به ابتدا» همان طور که در کل فیلمنامه کاربرد دارد، در مورد هر پرده نیز قابل استفاده است. در واقع قبل از خلق هر پرده، باید بدانیم که پایان آن پرده (نقطه اوج) چیست؛ با این کار می توانیم نوشتن از «انتها به ابتدا» را شروع کنیم و مطمئن باشیم که هر عنصری کارکرد مناسب خواهد داشت و ما را در رسیدن به هدف یاری خواهد کرد.

نمودار۳- ساختار خطی سه پرده ای

۱-۱. پرده اول (نگاهی اجمالی)

فیلمنامه های زیادی خوانده ام که خسته کننده و ضعیف بوده اند و در همان چند صفحه اول با وجود این که مقدمه چینی درستی هم داشته اند، توانسته ام کل قصه را حدس بزنم. به نظر من فیلمنامه نویس باید در ۳۰ صفحه نخست فیلمنامه، برای داستانش مقدمه چینی کند. اگر ببینم که این اتفاق در فیلمنامه نیفتاده، به سراغ کار دیگری می روم.

 

(سید فیلد)

در پرده اول همه آن چه که قرار است قصه با آن ها ساخته شود، به مخاطب عرضه می شود: شخصیت های اصلی، بستر داستان (تعیین حدود معمول اجتماعی، محیطی و روانی)، لحن اثر (واقع گرایی محض مثل فیلم مخمصه، اسطوره ای مثل فیلم های Loch Ness و مزرعه رؤیاها؛ عاطفی و احساسی مثل فیلم های حس و حساسیت و قهرمان محلی؛ خنده دار و مضحک مثل فیلم در انتظار بازدم؛

 

داستان شاه پریانی مثل فیلم ادوارد دست قیچی و …)، مشکلات، تمایلات، علایق عاشقانه، مدت فیلم (زمان واقعی یا داستانی آن) و محدوده های زمانی (همه کارهایی که باید زمان مشخصی اتفاق بیفتد). هیچ عنصر مهمی نباید بعد از پایان پرده اول (به ویژه در صفحات آغازین پرده دوم) وارد داستان شده و به مخاطب معرفی شود.

 

در همان فضای سی صفحه ای پرده اول، که فضای چندان زیادی هم نیست، موارد بسیاری هم هست که باید معلوم شود. بیایید برای درک بهتر موضوع این ۳۰ صفحه را ده صفحه به ده صفحه بررسی کنیم.

۲-۱. ده صفحه اول

آغاز یک فیلمنامه باید «نبض تپنده» آن باشد.

(آلن پلاتر – نویسنده)

حیاتی ترین بخش هر فیلمنامه، ده صفحه اول آن است.

تقریباً همه خواننده ها معتقدند که اگر ده صفحه اول یک فیلمنامه (این روزها حتی این رقم را تا پنج صفحه هم کاهش داده اند) آن ها را جذب نکند، این احتمال وجود دارد که از خواندن باقی فیلمنامه صرف نظر کنند. اگر داستان این ده صفحه برای آن ها قابل پیش بینی باشد، آن ها درست یا غلط با خود این طور فرض می کنند که داستان ۱۰۰ صفحه بعدی فیلمنامه هم قابل پیش بینی است و دیگر جذابیتی برایشان ندارد.

 

مردم معمولاً عادت دارند خیلی زود نتیجه گیری کنند و تصمیم بگیرند، به همین دلیل درست بعد از خواندن پنج یا ده صفحه اول یک فیلمنامه با خود می گویند که «این فیلمنامه، فیلمنامه خوبی است» یا «کار بدی است». اگر خواننده ها فیلمنامه ای را با نگاه مثبت بخوانند، به احتمال قوی نظر و تصمیم نهایی آن ها درباره آن فیلمنامه نیز مثبت خواهد بود.

 

بنابراین شما در مقام یک فیلمنامه نویس باید بتوانید تمام توانایی خود را در همان ده صفحه اول به خواننده نشان بدهید. این ده صفحه باید منحصر به فرد و هیجان انگیز (و یا در مورد فیلمنامه های کمدی، مسخره) باشد و قبل از هر چیز بتواند علاقه و توجه مخاطب را جلب کند و او را تا پایان داستان با خود همراه سازد.

نکته عجیب درباره یک فیلمنامه خوب این است که اغلب در همان ده صفحه اول می توان به خوبی آن پی برد. اصلی ترین چیزی که باید در صحنه افتتاحیه اتفاق بیفتد، معرفی قهرمان است. داشتن صحنه افتتاحیه ای که بتواند مخاطب را میخکوب کند، البته نه تا سر حد مرگ، یکی از راه های ظریف و هوشمندانه برای موفقیت فیلمنامه است.

 

به نظر من این صحنه باید کمی غیرعادی باشد و در واقع به گونه ای باشد که من خواننده گمان کنم پیش از این، مشابه این صحنه را ندیده ام. توجه داشته باشید که همه چیز نباید در همان پنج دقیقه اول تمام شود، بلکه باید کاری کنید که من نتوانم دست از ورق زدن بکشم.

(نورما هیمن، تهیه کننده فیلم های روابط خطرناک و کارینگتون)

 

شما باید در همان ده صفحه نخست پرده اول، داستان خود را شکل بدهید. برای این منظور مشخص کردن نکات زیر توصیه می شود:

• قهرمان یا شخصیت اصلی خود (ستاره اثر) را معلوم کنید.

• معلوم کنید که داستان شما قرار است درباره چه چیزی باشد.

• فضای دراماتیکی را که داستانتان در آن اتفاق می افتد، روشن کنید.

• معلوم کنید که در چه ژانری کار می کنید.

در همین مرحله و پیش از این که تغییر خاصی برای قهرمان اثرتان اتفاق بیفتد، لازم است که او را در یک بستر طبیعی و عادی به خواننده معرفی کنید. (در فیلمنامه یک فیلم تلویزیونی این موضوع تا حدی سخت تر می شود، زیرا دو یا سه دقیقه اول کار از اهمیتی حیاتی برخوردار بوده و چه بسا همان پنج صفحه نخست کار بتواند موفقیت یا شکست کار را رقم بزند.)

این مطلب را به اشتراک بگذارید:

یک دیدگاه

افزودن دیدگاه