شبکههای اجتماعی چون فیسبوک و توییتر بعد جدیدی را به فهم ما از ارتباطات و رفتارهای سیاسی اضافه میکنند. رسانه اجتماعی، کانالهای جایگزینی از انتشار اطلاعات میسازد که هزینهها و انگیزه های ارتباطات سیاسی را به گونهای اساسی تغییر میدهند. این محیط جایگزین، فرصتی را برای سیاستمداران و سایر بازیگران سیاسی ایجاد میکند که ماهیت و انتشار اطلاعات را کنترل کنند.
مردم تمایل به پرهیز از اطلاعاتی دارند که زمینههای فکری قبلیشان را به چالش میکشد؛ زیرا آنها ترجیح میدهند با اطلاعات یا عقایدی که با باورها و ادراکاتشان مغایر است، مواجه نشوند. در فضای رسانهای گذشته، کمپانیهای رسانه، محتوا را با استفاده از تعداد محدودی کانالهای اصلی انتشار اطلاعات دوسویه دیکته میکردند که استانداردهای ژورنالیستی پیشزمینهای به وجود میآورد که محتوا را سازماندهی میکرد. این محیط برای مصرفکننده نسبتاً محدود بود و بیشتر کاربران را وامیداشت که یک جنبش محدود، مثلا راست یا چپ را هضم کنند.
شبکههای اجتماعی با آسان کردن ایجاد کانالهای اطلاعاتی که مطابق با باورهای کاربران هستند و از هرگونه ملاحظات مغایر دوری میکنند، تغییرات قابل ملاحظهای ایجاد میکنند (گاینوس و واگنر، ۲۰۱۱). در دهه ۱۹۳۰، روزنامههای بعدازظهر یا رادیو در دسترس متوسط جمعیت مردم بود. حتی تا دهه ۱۹۶۰، با نفوذ گسترده تلویزیون، تنها ۳ شبکه اخبار با هدف جریانهای اطلاعاتی دوسویه و محتوای ژورنالیستی استاندارد وجود داشت، گرچه میزان موفقیت ثابتی در کار نبود. از زمان تلویزیونهای کابلی و انفجار شبکههای طاقچهای بود که جریانهای اطلاعاتی تکسویه به وجود آمده و در دسترس قرار گرفتند. پیدایش شبکههای اجتماعی واقعاً محیط رسانه را بدون محدودیت کانال یا انتشار بازسازی کرده است. کاربران میتوانند شبکههای اطلاعاتی خودشان را طراحی کرده و آنها را از طریق رسانههای اجتماعی به کاربران همفکر منتقل کنند.