درس های فیلمسازی

1104

درس های فیلمسازی

در سینمای واقع گرا دوربین به دنبال حوادث است نه جلوتر از حوادث. دوربین دانای کل نیست. یعنی اینکه مثلاً  شخصیت شما می خواهد وارد خانه شود دوربین نباید قبل از او وارد خانه شود و بعد از داخل خانه ببینیم که او در را باز کرد و آمد داخل خانه. باید صبر کنید تا در را که باز کرد بروید به داخل خانه. نباید دوربین یک قدم از خود فیلم جلوتر باشد. یا اینکه در فیلم های مختلف دیده ایم که دوربین تصویر بسته یک تلفن را می گیرد و بعد تلفن زنگ می خورد.

باید صبر کنید تلفن زنگ بخورد بعد بروید سراغ آن،نه اینکه دوربین زودتر می داند که قرار است تلفن زنگ بخورد. این منطق کات زدن در سینمای واقع گراست.دوربین یک موجودی است که گوش بزنگ است تا ببیند کجا قرار است چه اتفاقی بیفتد و برود سراغش.

به نظر من حتی وقتی که می بینیم یک نفر تلفنی صحبت می کند و شما صدای آن طرف تلفن را می شنوید این هم جعل واقعیت است. ممکن است شما اینکار را در طول فیلمتان انجام بدهید و تماشاگر از شما بپذیرد ولی من هیچوقت این کار را نمی کنم. یا اینکه می بینید در یک لانگ شاتی یک ماشینی می رود و ما صدای درون آن ماشین را می شنویم هم غلط است البته این که من می-گویم غلط است منظورم برای فیلم هایی است که ادعای واقع گرا بودن دارند و گرنه ممکن است شما بروید یک فیلمی ببینید که شاهکار باشد و چنین پلان هایی هم داشته باشند. یک فیلمی که زبان دیگری دارد می تواند همه این قوانین را تغییر بدهد. من دارم از سبک فیلم هایی که خودم می پسندم و خودم کار می کنم حرف می زنم.

وقتی من به عنوان نویسنده برای همه شخصیت ها دیالوگ می نویسم باید چکار کنم که نوع حرف زدن آدم ها با هم متفاوت باشد؟ نمی شود که مثلا در یک فضای واقعی مانند تهران امروز همه آدم ها مثل هم حرف بزنند. رمزش این است که به دایره لغات هر آدمی توجه کنید. یعنی اگر این تئوری را بپذیریم که آدم ها با کلمه فکر می کنند و شما با تعداد کلماتی که در ذهنتان دارید اندیشه می کنید، هر چقدر این تعداد کلمات بیشتر باشد شما آدم اندیشمند تری هستید. مثلا آدمی که در روستا زندگی می کند بدلیل نوع شغلش و کارهایش ممکن است ۸۰۰ کلمه بیشتر به کارش نیاید. دایره لغاتش ۸۰۰ کلمه است. یک استاد دانشگاه که بحث های پیچیده می کند ممکن است ده هزار کلمه داشته باشد. هر چقدر تعداد کلمات بیشتر باشند آدم ها می توانند با جزئیات بیشتری فکر کنند. حالا ما شخصیت مان را در نظر بگیریم که با توجه به جایگاه اجتماعی و شغلش دایره لغات این آدم چه تعداد است؟ دیالوگ های این شخصیت را بر اساس همین دایره لغات می نویسید.

به همین دلیل هیچوقت اشتباه نمی کنید. یک آدمی که در یک کفاشی کار می کند این آدم مثلا دو هزار تا لغت دارد. کلماتی که خارج از این دایره لغات باشد را نمی آورید. باید توجه داشته باشید که آدم های مختلف برای گفتن یک حرف واحد کلمات مثل هم استفاده نمیکنند.

اصغر فرهادی

این مطلب را به اشتراک بگذارید:

افزودن دیدگاه