یکی از رایج ترین بحث ها طی چند سال اخیر در بین عکاسان اصالت تصاویر بوده است. این قضیه پیآمد استفاده آسان از ابزاری همچون فتوشاپ بوده است که قادر است عکس را طوری ویرایش کند که هیچ ردی از خود به جای نگذارد. البته عکاسان از ابتدای اختراع این رسانه عکس ها را ویرایش میکردهاند. مسئله روز این است که این امر به صورتی غیر قابل تشخیص و بسیار ساده درآمده است.
این که عکس ها میتوانند ویرایش شوند یا نه، مشکل من نیست. به عقیده من بحث جذاب تر، میزان این تغییرات است. این مسئلهایست که هر عکاس به طور روزمره با آن روبروست. این قضیه بیشتر از آن که به نوع مدیوم و بحث عکاسی دیجیتال در برابر سنتی ربط داشته باشد، پرسشی اخلاقی است که عکاسان با آن همواره سروکار داشتهاند.
بررسی موردی
فرض کنید که در حال عکاسی از یک منظره هستید و طبیعتی بکر و زیبا را با شرایط نوری عالی در پیش رو دارید. اما درست قبل از این که عکس بگیرید، یک قوطی نوشابه که در سبزهزار روبروی شما و در پیش زمینه عکس افتاده، توجه شما را جلب میکند.
شما تصمیم میگیرید که:
۱. با رها کردن قوطی و بدون توجه به آن عکس خود را بگیرید و همان طور چاپش کنید.
۲. به سمت قوطی رفته، آن را بردارید و از کادر خارجش کنید.
۳. قوطی را زیر شاخ و برگی در نزدیکی مخفی کنید.
۴. موقعیت دوربین را طوری تغییر دهید که قوطی دیگر در کادر شما نباشد.
۵. فاصله کانونی لنز را طوری تغییر دهید که قوطی در عکس شما نباشد.
۶. با نوردهی کمتر، کاری کنید که قوطی در قسمت سایه محو شود.
۷. عکس را با حضور قوطی بگیرید و در مرحله پردازش تصویر، کادر را طوری کراپ کنید که دیگر قوطی را شامل نشود.
۸. عکس را با حضور قوطی بگیرید و در مرحله پردازش تصویر با استفاده از ابزار کلاون (Clone) قوطی را حذف کنید.
۹. با استفاده از ابزار سنتی برنینگ (Burning)کاری کنید تا با تیره شدن پس زمینه، قوطی دیگر پیدا نباشد.
۱۰. عکس را با حضور قوطی بگیرید و روی جایی که قوطی هست، یک خرس قطبی! مونتاژ کنید.
مطمئنم که انتخاب شما نیز یکی از موارد فوق بوده است. سؤالی اخلاقی که از شما دارم این است که نقطه تعادل چیست؟
کمی راجع به آن فکر کنید، اما قبل از جواب دادن، بگذارید ماهیت سؤال را در نظر داشته باشیم.
ماهیت این سؤال
به نظر می آید بحث ما همانا تقابل هنر و زیباییشناسی در برابر ثبت واقعیت است. اگر مایل هستید که تصویر را طوری ثبت کنید تا نمایش دقیق صحنه باشد – البته تا آن جا که تکنولوژی اجازه میدهد – انتخاب ما ناگزیر شماره یک خواهد بود. اگر شما عکاس پلیس هستید و حاضر در صحنه جنایت و عکس شما قرار است به عنوان مدرک جرم به کار گرفته شود نیز انتخاب شما تنها شماره یک خواهد بود.
بگذارید سناریوی دیگری را در نظر بگیریم، فرض کنید که شما طرفدار سلامت محیط زیست هستید و دلمشغولی اصلی شما آلودگی محیط زیست است. قوطی را میبینید و با هدف نمایش عناصر مضر و آلودهکننده، بهترین عکسی را که از عهده اش بر میآیید، با حضور قوطی میگیرید.
در نهایت فرض کنید که شما یک عکاس هنری منظره هستید که به خلق تصاویری از مناظر زیبای پیش روی خود عشق میورزید. منظور شما به تنهایی خلاقیت هنری در کنار عشق به طبیعت پیرامونی است و میخواهید زیبایی آن چه را که پیش رو دارید با دیگران قسمت کنید.
نیازی نیست تا بیشتر به انواع این مفروضات بپردازم، چرا که پاسخ آن ها واضح است. اما حال سؤال پیش روی ما نقطه تعادل و هدف از این کار است. با فرض این که ما عکاس جنایی یا طرفدار محیط زیست نیستیم (گرچه من شخصی را تصور میکنم که میتواند هردو مورد را شامل باشد)، بگذارید به انتخاب های ۱ تا ۹ نگاهی بیندازیم. شماره ۱۰ تنها برای مزاح نگاشته شده، اما چه بسا که کسی آن را جدی بپندارد.
سؤال این است که آیا تفاوت اخلاقی عمدهای بین این انتخاب ها موجود است؟ به عنوان یک عکاس ما حس زیبایی شناسانه خود را با انتخاب محل دوربین، فاصله کانونی و نوع ترکیب بندی به کار انداختهایم. چند نفر از ما تا به حال شاخهای را کنار نزدهایم، میزی را جا به جا نکرده یا از کسی نخواسته ایم تا به سمت دوربین بچرخد؟
برنینگ و داجینگ (Burning & Dodging) حدود ۱۵۰ سال است که از تکنیکهای استاندارد پردازش تصاویر بودهاند و رتوش کردن نیز به عنوان قسمتی از پروسه سنتی پردازش عکس پذیرفته شده است. گاه به وسیله رتوش نقاط ایجاد شده بر اثر غبار وگاه چین و چروک صورت را زدوده ایم.
اما این همان جایی است که رتوش برای بیشتر افراد خاتمه مییابد. چرا که انواعی از عکاسی هستند که ما به طرز موشکافانه ای از آن انتظار حقانیت را داریم. عکس یک اسب مسابقه ای در حال رد شدن از خط پایان نباید شماره زین اسب دیگری غیر از اسب برنده را نمایش دهد.
اما در مورد زدودن رد یک هواپیما در یک عکس منظره چطور؟ اگر چند دقیقه تامل کنیم خود به خود از بین می رود. چرا نمیگذاریم طبیعت همراهیمان کند؟ ممکن است بخواهیم یک لکه کوچک در آسمان را مثل ذره ای غبار بزدائیم. اما با بزرگنمایی زیاد ممکن است با یک پرنده اشتباه گرفته شود. آیا ازبین ببریمش؟ چرا که نه؟ آیا با این تقلب زیرکانه و ناچیز (و غیر قابل تشخیص) به کسی ضرری میرسد؟ من عکاسانی را میشناسم که میگویند پرنده آن جا حاضر بوده، پس زدودنش اشتباه است.
برای آن عکاس مغرور پرتره ملالی نیست که چند چین و چروک، با استفاده از فیلتر سافت فوکوس یا تکه پارچه ابریشمی در جلوی لنز از بین بروند. آیا استفاده از ابزار کلون از صداقت کمتری برخوردار است؟ آیا نیت ما مهم است؟ یا نتیجه کار؟
همان طور که مشهود است، مثل خیلی چیزهای دیگر در زندگی، تنوع در سلیقهها بسیار است. چیزی که برای یکی مسلم است، برای دیگری شک بر انگیز میباشد. من قصد ارائه راه حل یا پیشنهاد ندارم. به باور من هر کسی بسته به حساسیتها و کاربرد اثرش حد و مرز این قضیه را تعیین میکند.
آیا عکس های ما قرار است هنری،مدرک،یا ثبت واقعیت باشند؟ انتظار بیننده چیست؟ وعده پنهان یا آشکار ما به بیننده چیست؟ تصویر ما قرار است در کدام عرصه به نمایش گذاشته شود؟ اینها سوالاتی اساسی با جوابهایی نه چندان ساده هستند.
در این مورد بیندیشید و موقعیت اخلاقی خود را در این میان بیابید، اما غیرقابل انعطاف نباشید.
کاری که من انجام میدهم
در خلال سمینارها و کارگاههای عملی، اغلب در مورد جایگاهم در این میان پرسیده میشود. از آن جا که میدانم این مقاله سوالاتی چنین را در خوانندگان بر میانگیزد، دیدگاه خود را چنین بیان میکنم. من عکسهایم را به گونه ای خلق میکنم تا بینش مرا از جهان به دیگران منتقل کند. خوب یا بد، من نگاه منحصر به فرد خود را دارم.
منظور من به نمایش گذاشتن چیزیاست که پیش روی داشته ام، البته از طریق لنزی که دیدگاه شخصی مرا به نمایش بگذارد و نوعی رنگ آمیزی که سرچشمه میگیرد از کوله بار فرهنگی و زیبایی شناختی که شصت سال به سر بردن برروی این سیاره به من بخشیده است.
اگر در هنگام عکسبرداری کنار من میایستادید، آیا همان چیزی را که من ثبت میکنم میدیدید؟ ممکن است. در واقع، در طول ۳ سال گذشته کریس ساندرسون کارگردان ژورنال ویدیویی، سایه به سایه ام بوده و از کارهایی که انجام میدهم فیلمبرداری میکرده است، پس این امکان وجود داشته است. هزاران نفر که مشترک این ویدیو هستند این ها را چهار بار در سال روی DVD های ما دیده اند.
اگرچه سرانجام اساسا باور دارم که عکاسی نوعی کاهیدن است، در حالی که نقاشی نوعی افزودن. یک نقاش کارش را با بومی سفید آغاز میکند و هرچه را میخواهد که ما ببینیم به آن می افزاید. یک عکاس کارش را با دنیای فیزیکی آغاز میکند و با استفاده از ترکیب بندی، انتخاب لنز، و سلیقهاش تصمیم میگیرد تا ما به عنوان بیننده چه چیزی را ببینیم. در نتیجه، با طرز تفکر من، زدودن قوطی نوشابه با هر کدام از روش های ۹-۱ که مناسب تر باشد، مسئله ای نیست.
شما ناچارید که به این مسائل فکر کنید و خود تصمیم بگیرید تا چگونه با این پرسش روبرو شوید. جواب درست واحدی وجود ندارد.